لغت نامه دهخدا
خونسار. [ خو / خُن ْ ] ( اِخ ) ( قصبه ٔ... ) مرکز بخش خونسار از شهرستان گلپایگان. واقع در 30 هزارگزی جنوب گلپایگان با هوای سرد، آب آن از چشمه حوض مرده زنده گشت و چشمه پیر گرگیخان تأمین میشود. جمعیت قصبه در حدود 2500 نفر است و در حدود 300 باب مغازه و دکان و دو بازار دارد از ادارات دولتی دارای بخشداری وشهرداری و دارایی و آمار و ثبت اسناد و بهداری و بانک ملی و فرهنگ و پست و تلگراف است و نیز یک باب دبیرستان و 10 باب دبستان دارد و از آثار قدیمه امامزاده احمد و بابا ترک است که از دوران صفویه می باشد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ). از آنجاست آقا جمال و آقا حسین خونساری از علماء عهد صفویه. ( انجمن آرا ).
- چاپ خونسار ؛ نوعی چاپ سنگی است و آن از بدترین چاپها می باشد چه از حیث بدی کاغذ وخط و چه از جهت سهل انگاری طبع و غلط مطبعی.
- خرس خونسار ؛ خرس این ناحیه معروف است و به آن مثل می زنند.
- گز خونسار ؛ گز بسیار معروفی است که از کوههای خونسار بدست می آید و برای حلویات و دارو بکار میرود.
خونسار. [ خو / خُن ْ ] ( اِخ ) قریه ای است در پنج فرسنگی بیشتر جنوب کلختکان. ( فارسنامه ).