خورشید رخسار

لغت نامه دهخدا

خورشیدرخسار. [ خوَرْ / خُرْ، رُ ] ( ص مرکب ) خوب چهره. خوش چهره. خوبرو. جمیل :
بخواهش گفت کآن خورشیدرخسار
بگو تا چون بدست آمد دگر بار.نظامی.بشه گفتند آن خوبان فرخار
که شیرینست این خورشیدرخسار.نظامی.

فرهنگ فارسی

خوب چهره خوش چهره
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم