خنجر زدن

لغت نامه دهخدا

خنجر زدن. [ خ َ ج َ زَ دَ ] ( مص مرکب ) با خنجر زخم زدن. خنجربه چیزی فروکردن. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
دست و ساعد می کشد درویش را
تا نپنداری که خنجر میزند.سعدی.

فرهنگ فارسی

با خنجر زخم زدن خنجر به چیزی فرو کردن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم