خلیده رخ

لغت نامه دهخدا

خلیده رخ. [ خ َ دَ / دِ رُ] ( ص مرکب ) صورت خراشیده سوک و نوحه را :
زن گازر از درد کودک نوان
خلیده رخان تیره گشته روان.فردوسی.

فرهنگ فارسی

صورت خراشیده سوک و نوحه را
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال پی ام سی فال پی ام سی فال لنورماند فال لنورماند فال تک نیت فال تک نیت