لغت نامه دهخدا خفریق. [ خ َ ] ( اِ ) ندامت. || ( ص ) زشت و بدهیکل. ( ناظم الاطباء ) ( یادداشت بخط مؤلف ) : چنانکه معشوق کسی با همه خونها و خفریقها مشترک است ولی عاشق بجز خوبی از او چیز دیگری نمی بیند. ( فیه ما فیه ). || شرمگین. ( ناظم الاطباء ).