خط خطی

لغت نامه دهخدا

خطخطی. [ خ َ خ َ ] ( ص نسبی مرکب ) صاحب خطها. ( یادداشت بخط مؤلف ). || ناخوانا شدن نوشته بر اثر کشیده شدن خطوطی بروی آن. چون : این نوشته خطخطی است. || کاغذ کثیف و بی مصرف بر اثر کشیده شدن خطوطی چند بروی آن.

فرهنگ فارسی

صاحب خط ها یا ناخوانا شده نوشته بر اثر کشیده شدن خطوطی بروی آن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم