خصومت کردن

لغت نامه دهخدا

خصومت کردن. [ خ ُ م َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) دشمنی کردن. عداوت کردن. پیکار کردن :
خواستم کز مهربانی بوسه ای رویش زنم
خشم من با من خصومت کرد و از من کین کشید.امیرمعزی.سپر از تیغ تو در روی کشیدن نهی است
من خصومت نکنم گر تو به پیکار آیی.سعدی ( طیبات ).|| داوری کردن. ( یادداشت بخط مؤلف ).

فرهنگ فارسی

دشمنی کردن عداوت کردن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم