لغت نامه دهخدا خشمگین شدن. [ خ َ / خ ِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) عصبانی شدن. برتافته شدن. از جا دررفتن. اِخرِنطام ، تَذَمﱡر؛ بخشم آمدن. بهم برآمدن. امتحاک. ( یادداشت بخط مؤلف ) : ملک را کمان کجی راست شدز سودا بر او خشمگین خواست شد.سعدی ( بوستان ).