لغت نامه دهخدا
پرستنده بشنید و آمد دوان
بر خاک شد تند و خسته روان.فردوسی.نگر تا که بینی به گرد جهان
که او نیست از مرگ خسته روان.فردوسی.همی خون من جوید اندر نهان
نخستین ز من گشته خسته روان.فردوسی.بدو گفت سیمرغ ای پهلوان
مباش اندرین کار خسته روان.فردوسی.