مرکوبه

لغت نامه دهخدا

مرکوبه. [ م َ ب َ ] ( ع ص،اِ ) مرکوبة. تأنیث مرکوب که نعت مفعولی است از مصدر رکوب. رجوع به مرکوب شود. || مرکوب. مرکب. برنشستنی:
مرکوبه خویشتن بدو داد
تاگردن آهوان شد آزاد.نظامی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال لنورماند فال لنورماند فال احساس فال احساس فال انبیا فال انبیا