خسته بازو

لغت نامه دهخدا

خسته بازو. [ خ َ ت َ / ت ِ ] ( ص مرکب )زخمین دست. زخمی بازو. با بازوی مجروح :
جوان همچنان خسته بازو و دوش
همی راند اسب و همی زد خروش.فردوسی.

فرهنگ فارسی

زخمین دست زخمی بازو
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال آرزو فال آرزو فال لنورماند فال لنورماند فال شمع فال شمع فال ای چینگ فال ای چینگ