خزری

لغت نامه دهخدا

خزری. [ خ َ زَ ] ( ع اِ ) دستارها از ابریشم غاژ کرده. ( از منتهی الارب ).
خزری. [ خ َ زَ ] ( اِ ) در قفقاز باد سرد که از شمال وزد. مقابل گیله باد که باد جنوب است و از جنوب وزد. ( یادداشت بخط مؤلف ).
خزری. [ خ َ ] ( اِ ) نام میوه ای است :
رازقی و ملاحی و خزری
بوزری و گلابی و شکری.نظامی.
خزری. [ خ ُ ] ( اِخ ) نام والدین خزر الطبرانی است. ( انساب سمعانی ).
خزری. [ خ َ زَ ] ( ص نسبی ) منسوب به خزران که نام ملکی است. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). منسوب به دربند خزران. ( از انساب سمعانی ) :
بخاری و خزری وگیلی و کرد
بنان پاره هر چار هستند خرد.نظامی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال میلادی فال میلادی فال ابجد فال ابجد فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال احساس فال احساس