خرت و پرت

لغت نامه دهخدا

خرت و پرت. [ خ ِ ت ُ پ ِ ] ( اِ مرکب ، از اتباع ) آشغال. خرد و ریز. هنزر و پنزر. اسباب بی ارز. خاش و ماش. خارپوت.

فرهنگ عمید

مجموع خرده ریزها، اثاث خانه، اسباب کار، یا چیزهای پراکنده و کم بها.

فرهنگ فارسی

( اسم ) اثاث. مختف و کم بها خرده ریز .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم