لغت نامه دهخدا خرت و پرت. [ خ ِ ت ُ پ ِ ] ( اِ مرکب ، از اتباع ) آشغال. خرد و ریز. هنزر و پنزر. اسباب بی ارز. خاش و ماش. خارپوت.