خدل

لغت نامه دهخدا

خدل. [ خ َ ] ( ع ص ) پرگوشت. ستبر. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ). || پرگوشت ساق پا و دست. ( از متن اللغة ). منها: مخلخلها خدل ؛ جای خلخال او پرگوشت است. ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). ج ، خِدال.
خدل. [ خ َ دَ ] ( ع مص ) پرگوشت شدن. ستبر شدن. ( از معجم الوسیط ). خدال. مخادلة. || پرگوشت و گرد شدن ساق پا. ( از متن اللغة ) ( ازاقرب الموارد ) ( از معجم الوسیط ) ( از منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

پر گوشت شدن ستبر شدن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نخود فال نخود فال پی ام سی فال پی ام سی فال ارمنی فال ارمنی فال کارت فال کارت