خدا نکرده

لغت نامه دهخدا

خدانکرده. [ خ ُ ن َ ک َ دَ / دِ ] ( ق مرکب ) خداناکرده. خدانخواسته. رجوع به خداناکرده شود :
تو کمان کشیده و در کمین که زنی به تیرم و من غمین
همه غمم بود از همین که خدانکرده خطا کنی.هاتف اصفهانی.

فرهنگ فارسی

خدا ناکرده خدا نخواسته
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم