خاموش ماندن

لغت نامه دهخدا

خاموش ماندن. [ دَ ] ( مص مرکب ) ساکت ماندن. بی صدا ماندن. دم فروبستن :
شانه را در هر سری سازند جای
زآنکه با چندین زبان خاموش ماند.
|| بجا ماندن. ( آنندراج ). گفته نشدن :
در زمان قصه پردازان سخن خاموش ماند
زآنکه در افشاء نمیگنجد غم پنهان ما.ظهوری ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

ساکت ماندن بی صدا ماندن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال عشقی فال عشقی فال فرشتگان فال فرشتگان