لغت نامه دهخدا
حلا. [ ح َ ] ( ع اِ ) دواها که آنرا به آب سایند. ( آنندراج ).
حلأ. [ ح َل ْءْ ] ( ع مص ) بتازیانه زدن. ( اقرب الموارد ) ( تاج المصادر بیهقی ). || بر زمین افکندن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || پوست بازکردن. ( تاج المصادر بیهقی ). دانه و تبخاله درآوردن هنگام تب. ( از اقرب الموارد ). دورکردن چرک و بازکردن پوست تنگ بالای آن. ( منتهی الارب ). || دادن و عطا کردن. || در چشم کشیدن سرمه حلوء. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).