حجوم

لغت نامه دهخدا

حجوم. [ ح َ ] ( ع ص ) کشنده خون. مکنده. || ( اِ ) فرج زنان بدان جهت که میمکد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). شرم زن.
حجوم. [ ح ُ ] ( ع اِ ) ج ِ حجم. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

کشنده خون فرج زنان بدانجهت که میمکد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال تک نیت فال تک نیت فال سنجش فال سنجش فال تاروت فال تاروت