جوبه

لغت نامه دهخدا

( جوبة ) جوبة. [ ج َ ب َ ] ( ع اِ ) گود زمین. ( منتهی الارب ). حفره. ( اقرب الموارد ). || جای برابر در زمین سخت. || گشادگی میان خانه یا فضای هموار در میان دو زمین. || گشادگی میان ابر و میان کوه. ج ، جُوَب. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
جوبه. [ ب َ / ب ِ ] ( اِ ) جایی و مقامی را گویند در شهر که اسباب و امتعه و غله و آنچه از اطراف و جوانب از جهت فروختن آورند آنجا فروخته شود. ( برهان ) ( آنندراج ). میدان شهر. کاروانسرای خرد.

فرهنگ عمید

۱. میدان.
۲. جایی از شهر که آنچه خواربار از خارج می آورند در آنجا به فروش می رسد.

فرهنگ فارسی

جایی و مقامی را گویند در شهر که اسباب و امتعه و غله و آنچه از اطراف و جوانب از جهت فروختن آورند آنجا فروخته شود .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم