جمند

لغت نامه دهخدا

جمند. [ ج َ م َ ] ( ص ) مردم کاهل و باطل و بی کار و مهمل را گویند، این لفظ را بر اسب گمراه و کاهل بیشتر اطلاق کنند و در اصل جایمند بوده بکثرت استعمال الف و یا افتاده جمند شده. ( برهان ). چمند. چمن.( حاشیه برهان چ معین از تعلیقات نوروزنامه 117 ).

فرهنگ عمید

۱. تنبل.
۲. بیکاره.
۳. اسب تنبل.

فرهنگ فارسی

مردم کاهل و باطل و بی کار و مهمل را گویند این لفظ را بر اسب گمراه و کاهل بیشتر اطلاق کنند و در اصل جایمنده بوه بکثرت استعمال الف و یا افتاده جمند شده .

دانشنامه آزاد فارسی

جَمَنْد
گردنه ای در استان مازندران، شهرستان نور. در ۲۳کیلومتری شرق شمالی بلده در کوهستان البرز مرکزی قرار دارد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم