جبذ

لغت نامه دهخدا

جبذ. [ ج َ ] ( ع مص ) کشیدن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( تاج المصادر زوزنی ) ( ناظم الاطباء ). جَذب. ( اقرب الموارد ). و فی الحدیث «جبذنی من خلفی ». ( اقرب الموارد ). هیچیک از دو کلمه جبذ و جذب اصل ازبرای دیگری نیست ، زیرا هر دو بطور کامل صرف میشود ولی ممکن است هرکدام را که بیشتر بکار میرود اصل دانیم. ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ). مقلوب جذب است. ( نشوءاللغةالعربیه ص 17 ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

کشیدن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال آرزو فال آرزو فال درخت فال درخت فال پی ام سی فال پی ام سی فال ای چینگ فال ای چینگ