جبانه

لغت نامه دهخدا

( جبانة ) جبانة. [ ج َب ْ با ن َ ] ( ع اِ ) گورستان. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || صحراء. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). دشت. ( نصاب ) ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). || عیدگاه در صحراء. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). نمازگاه عمومی در صحراء. ( از اقرب الموارد ). || مرغزار بلند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ج ، جَبّانات. ( منتهی الارب ). || ( ص ) تأنیث جَبّان. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). زن بددل. رجوع به جبان شود. ج ، جبانات. ( منتهی الارب ). || ( مص ) بددل گردیدن. ( از منتهی الارب ).
جبانة. [ ج َب ْ با ن َ ] ( اِخ ) موضعی است در شامی مدینه نزدیک ذباب . ( منتهی الارب ).
جبانة. [ ج َب ْ با ن َ ] ( اِخ ) در اصل صحرائی بود و مردم کوفه گورستان را جبانه نامند چنانکه مردم بصره آنرا مقبره گویند. ( از معجم البلدان ) ( مراصد الاطلاع ). و در کوفة اماکنی است که بدین نام مشهور است و بقبیله ها منسوب بود مانند: جبانةالسبیع، جبانة سالم ، جبانة عَزرَم. جبانة کنده ، جبانة میمون. ( معجم البلدان ).

فرهنگ فارسی

در اصل صحرائی بود
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اوراکل فال اوراکل فال راز فال راز فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال لنورماند فال لنورماند