تشن

لغت نامه دهخدا

تشن. [ ت َ / ت ِ ش َ] ( اِ ) جاکشو است و آن دانه باشد نرم و سیاه و لغزنده از عدس بزرگتر که در داروهای چشم بکار برند. ( برهان ) ( آنندراج ) ( از فرهنگ رشیدی ) ( از ناظم الاطباء ).
تشن. [ ت ِ ش َ ] ( اِخ ) شهری در سیلزی که در سال 1779 م. در این شهر قرارداد صلحی بین فردریک دوم پادشاه پروس و ماری ترز ملکه اتریش منعقد گردید و جنگ بر سر باویر خاتمه یافت. این شهر در سال 1920 م. به دو قسمت تقسیم شد. قسمتی با 34900 تن سکنه به چکسلواکی وقسمت دیگر با 20000 تن سکنه به لهستان واگذار شد.

فرهنگ عمید

= چشمیزک

فرهنگ فارسی

چاکشو است و آن دانه باشد نرم و سیاه و لغزنده از عدس بزرگتر که در داروهای چشم بکار برند
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم