تخدیش

لغت نامه دهخدا

تخدیش. [ ت َ ] ( ع مص ) مبالغه خَدْش. ( زوزنی ) ( اقرب الموارد ). خراشیدن چیزی را و تشدید آن [ به باب تفعیل رفتن ] بخاطر مبالغه است. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). || وقع فی الارض تخدیش ؛ اندکی باران به زمین افتاد. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) خدشه دار ساختن .

فرهنگ عمید

۱. خدشه دار کردن.
۲. خراشیدن.

فرهنگ فارسی

۱- ( مصدر ) خدشه دار ساختن خراب کردن . ۲- ( اسم ) خدشه . جمع : تخدیشات .

ویکی واژه

خدشه دار ساختن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ارمنی فال ارمنی فال تاروت فال تاروت فال پی ام سی فال پی ام سی فال اوراکل فال اوراکل