تازه رخسار

لغت نامه دهخدا

تازه رخسار. [ زَ / زِ رُ ] ( ص مرکب ) تازه رخ. تازه روی. خوشرو. گشاده رو. زیباروی :
بر سر زانو بچندین عزتش جا می دهند
تازه رخساران بچشم پاکبین آئینه را.صائب ( از آنندراج ).رجوع به تازه رخ و تازه روی شود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) تازه رخ
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ورق فال ورق فال تک نیت فال تک نیت فال پی ام سی فال پی ام سی فال چای فال چای