بی محک

لغت نامه دهخدا

بی محک. [ م َ ح َ ] ( ص مرکب ) ( از:بی + محک ) بی سنگ آزمایش. آزمایش ناشده :
زرّ قلب و زرّ نیکو در عیار
بی محک هرگز ندانی زاعتبار.مولوی.رجوع به محک شود.

فرهنگ فارسی

بی سنگ آزمایش . آزمایش نشده .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم