بی سوادی

لغت نامه دهخدا

بی سوادی. [ س َ ] ( حامص مرکب ) حالت و چگونگی بیسواد. عامی بودن. امی بودن. ( یادداشت مؤلف ). || کم مایگی در دانش و معلومات.

فرهنگ فارسی

حالت و کیفیت بیسواد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم