بنانه

لغت نامه دهخدا

( بنانة ) بنانة. [ ب َ ن َ ] ( ع اِ ) یکی از بنان که سر انگشتها و انگشتها بود. ( منتهی الارب ). سر انگشت. ج ، بنان. ( از منتخب ) ( از غیاث اللغات ) ( مهذب الاسماء نسخه خطی ). یکی از بنان و جمع آن بنانات. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به بنان شود.
بنانة. [ ب ُ ن َ ] ( ع اِ ) مرغزار پر از گیاه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - یک سر انگشت . ۲ - یک انگشت .

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی بَنَانَهُ: انگشتانش
ریشه کلمه:
بنن (۲ بار)ه (۳۵۷۶ بار)
«بَنَانة» در لغت هم به معنای «انگشتان» آمده، و هم به معنای «سر انگشتان» و در هر دو صورت اشاره به این نکته است که نه تنها خداوند استخوان ها را جمع آوری می کند، و به حال اول باز می گرداند، بلکه استخوان های کوچک و ظریف و دقیق انگشتان را همه در سر جای خود قرار می دهد; و از آن بالاتر خداوند حتی سر انگشتان او را به طور موزون به صورت نخست باز می گرداند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال قهوه فال قهوه فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال تماس فال تماس فال آرزو فال آرزو