بشناختن

لغت نامه دهخدا

بشناختن. [ ب ِ ت َ ] ( مص ) فهم کردن. ( زمخشری ). تمیز دادن. درک کردن. دریافتن : بشناختم که آدمی شریف تر خلایق و عزیزتر موجودات است. ( کلیله و دمنه ). رجوع به شناختن شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال چای فال چای فال تک نیت فال تک نیت فال چوب فال چوب