بسمل شدن

لغت نامه دهخدا

بسمل شدن. [ ب ِ م ِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) ذبح شدن. کشته شدن :
بسمل خنجر اخلاص شو ار میخواهی
که بتیغ ملک الموت نگردی مردار.مولانا قطب عتیقی.

فرهنگ فارسی

ذبح شدن . کشته شدن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم