بزاریدن

لغت نامه دهخدا

بزاریدن. [ ب ُ دَ ] ( مص ) گداختن و ذوب کردن. ( ناظم الاطباء ). در آنندراج بزازیدن آمده است و ظاهراً صورت صحیح کلمه هم همین باشد زیرا مصدر دیگر آن بزاختن است. رجوع به بزاختن و بزازیدن شود.
بزاریدن. [ ب ِ دَ ] ( مص ) ( از: ب + زاریدن ) گریستن بآواز. زاریدن. ( از یادداشتهای دهخدا ) :
دعوت زاریست روزی پنج بار
بنده را که در نماز او بزار.مولوی.بزارید وقتی زنی پیش شوی
که دیگر مخر نان ز بقال کوی.سعدی.و رجوع به زاریدن شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم