برموده

لغت نامه دهخدا

برموده. [ ب َ دَ / دِ ] ( اِ ) چیز. شی ٔ. ( برهان ) ( از آنندراج ). هر چیزی عموماً و هر جسمی. ( ناظم الاطباء ).
برموده. [ ب َ دَ ] ( اِخ ) نام پسر ساوه شاه. ( از آنندراج ). برموزه. ورجوع به برموزه شود: چوبه تیر بر سینه شابه زد و او را بکشت و لشکر او را بغارتید و پسر این شابه برموده نام بیامد با لشکری عظیم ، بهرام او را بکشت. ( فارسنامه ابن بلخی ص 98 ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال قهوه فال قهوه فال فرشتگان فال فرشتگان فال چوب فال چوب فال جذب فال جذب