بر افراخته

لغت نامه دهخدا

برافراخته. [ ب َ اَ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) برافراشته. بلندشده. نصب شده :
به ژرفی نگه کن که با یزدگرد
چه کرد این برافراخته هفت گرد.فردوسی.|| برکشیده. || بالیده. رجوع به افراخته شود.

فرهنگ فارسی

بر افراشته بلند شده .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم