بدلجام

لغت نامه دهخدا

بدلجام. [ ب َ ل ِ ] ( ص مرکب ) بدلگام. ( ناظم الاطباء ). رجوع به بدلگام شود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - ستوری که دهنه را قبول نکند مرکوب ( و مخصوصااسب ) سرکشی چموش . ۲ - شخص گردنکش یاغی نافرمان سخت سر.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم