لغت نامه دهخدا
ز دست طالع بد می رویم شهر بشهر
چو بدقمار که تغییر می دهدجا را.ملا ادبی نظیری ( از آنندراج ).بطوف نرد محبت خدا بسازد قاسم
که کار ما به حریفان بدقمار نیفتد.ملاقاسم مشهدی ( از آنندراج ).از بدقمار هر چه ستانی شتل بود. ( از یادداشت مؤلف ). || آنکه بهر طریقی تحصیل پول می کند. ( ناظم الاطباء ). || آنکه عادتاًشریر باشد و بدخوی. ( ناظم الاطباء ).