بانگ کنان

لغت نامه دهخدا

بانگ کنان. [ »ُ ] ( ق مرکب ) فریادزنان. بانگ کننده.غران. آواکنان : و ایشان را [ مردم جیرفت را ] رودیست تیز همی رود بانگ کنان. ( حدود العالم ).

فرهنگ فارسی

فریا زنان بانگ کننده
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال چای فال چای فال امروز فال امروز