اردان

لغت نامه دهخدا

اردان. [ اِ ] ( ع مص ) همیشه بودن ، چنانکه تب و غیر آن. اردان حُمّی ̍؛ پیوسته شدن تب. ( تاج المصادربیهقی ). ثابت و برقرار ماندن تب. ( منتهی الارب ). || اردان قمیص ؛ رُدن ساختن پیرهن را. ردن ساختن برای پیراهن. ( منتهی الارب ). آستین کردن جامه را. طراز آستین کردن جامه را. جامه را بُن آستین کردن.
اردان. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ رُدن. تیریزها. بن های آستین.
اردان. [ ] ( اِخ ) مؤلف مجمل التواریخ والقصص آنرا در ضمن نام های نواحی اقلیم خامس چنین یاد کند: و آذربادگان و ارمنیه و بردعه و اردان و اخلاط. و در اعلاق النفیسه ارزن ، اردن آمده. ( مجمل التواریخ ص 480 متن و حاشیه ).

فرهنگ فارسی

بن های آستین
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال جذب فال جذب فال امروز فال امروز فال چوب فال چوب