( از آنجا ) از آنجا. [ اَ ] ( حرف اضافه + اسم ) مِن ْ ثَم َّ. || ( حرف ربط مرکب ) برای آن. بدان جهت : مگر مار بر گنج از آنجا نشست که تا رایگان مهره ناید بدست.نظامی.
فرهنگ فارسی
( از آنجا ) ۱ - از جایی دور ( معهود یا مذکور ) : ( دیروز از آنجا براه افتام و امروز بامداد بدینجا رسیدم . ) ۲ - از آن سبب برای آن بدان جهت : ( مگر مار بر گنج از آنجا شست که تا رایگان مهره ناید بدست . ) ( نظامی . )