لغت نامه دهخدا
اخسیکت. [ اَ ک َ ] ( اِخ ) اخسیکث. اخسی. ( شعوری ) ( برهان ). اخسیکت قصبه فرغانه است [ بماوراءالنهر ] و مستقرّ امیر است و عمال ،و شهری بزرگ است بر لب رود خشرت نهاده و بر دامن کوه و اندر کوه وی معدن سیم و زر بسیار است. مردمانی نبیدخواره اند. ( حدودالعالم ). و رجوع به اخسیکث شود.
اخسیکت. [ اَ ک َ ] ( اِخ )( رود یا آب... ) سیحون. رجوع به حبط ج 2 ص 141 شود.