ایم. [ اَ ] ( ع اِ ) مار. افعی را هم گفته اند. ( اقرب الموارد ). مارسفید. ( غیاث اللغات ). مارسپید باریک. ج ، اَیّوم. ( ناظم الاطباء ). صاحب متن اللغه آرد: اَیُم و اَیِّم مار سپید و لطیف و تعمیم دارد بر جمیع مارهای نر وماده. ج ، ایوم. ( متن اللغه ج 1 ص 226 ). و رجوع به اَیِّم و تاج العروس ج 8 ص 196 و شرح قاموس ص 925 شود. ایم. ( اِ ) مردی را گویند که زنش مرده باشد.( برهان ) ( ناظم الاطباء ). و رجوع به ماده بعد شود. ایم. [ اَی ْ ی ِ ] ( ع اِ ) زن بی شوهر، بکر باشد یا ثیب. ج ، ایائم و ایامی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). بیوه زن. ( مهذب الاسماء ). زن بی شوی. بیوه. زنی است که نیست از برای او شوهر، خواه باکره و دوشیزه باشد و خواه بیوه. ج ، ایایم و ایامی.( شرح قاموس فارسی ). || مرد بی زن کدخدا شده باشد یا نه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). مرد بی زن. ( فرهنگ فارسی معین ). مردی است که نیست ازبرای او زن. ( شرح قاموس فارسی ). || زن آزاد. || خویشی از جانب دختر و خواهر و خاله. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).قرابت و خویشی است مثل دختر و خواهر و خاله. ( شرح قاموس فارسی ). || بمعنی سنگلاخ. ( شرح قاموس فارسی ). || مار یا مار سپید و باریک. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). مار سفید لطیف نازکست یا هر ماریست مثل ایم بکسر اول. مترجم گوید که غلط کرده است مصنف که ایم بکسر اول گفته و صواب بالتخفیف است بدل بالکسر چنانکه جوهری گفته که الایم الحیة قال ابن سکیت مخفف مثل لین و لین و هین و هین و همچنین ابن فارس و غیر او مانند جوهری گفته اند جمع آن ایوم بر وزن سرور می آید. ( شرح قاموس ). و رجوع به اَیْم شود. ایم. ( ضمیر ) ضمیر متصل یعنی ما. ( ناظم الاطباء ). ضمیرشخصی متصل فاعلی است و در دو مورد بکار رود: 1 - پس از وجه وصفی ( صفت مفعولی ) مانند رفته ایم. زنده ایم. 2 - بصورت مبدل ، «ییم » در کلمات مختوم به «الف » و «ی » و «و» مانند: تراایم ، داناایم ، بیناایم ، رفتنی ایم و سخنگوایم ، بجای تراییم و داناییم و بیناییم و... همه رفتنی ایم و گیتی سپنج چرا باید این درد و اندوه و رنج.فردوسی.ز خاکیم و هم خاک را زاده ایم به بیچارگی تن بدو داده ایم.فردوسی.دانم که بدین فعل که می بینم هر چند
فرهنگ عمید
مردی که زنش مرده باشد.
فرهنگ فارسی
(صفت ) ۱ - زن بی شوی بیوه . جمع : ایامی. ۲ - مرد بی زن . ضمیر متصل یعنی ما .
دانشنامه عمومی
ایم ( به انگلیسی: Eyam ) یک روستا و محله مدنی در بریتانیا است که در Derbyshire Dales واقع شده است. ایم ۹۲۶ نفر جمعیت دارد.
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] زن و مرد بدون همسر را اَیم می گویند و عنوان یاد شده در باب نکاح آمده است. اَیِّم که جمع آن اَیامی است و به صورت جمع در قرآن کریم به کار رفته، یعنی زنی که همسر ندارد؛ چه باکره باشد یا بیوه و نیز مردی که زن ندارد. خداوند خطاب به اولیا میفرماید: «بی همسران خویش (اعم از زن و مرد ) و بردگان و کنیزکان صالح خویش را به همسری دیگران دهید و اگر تهیدست باشند خداوند از بخشش خویش آنان را توانگر میگرداند.» در استحباب ازدواج به آیه یاد شده استناد شده است.
[ویکی الکتاب] معنی أَثَاماً: سزا-مجازات - کیفر سخت معنی أَثْخَنتُمُوهُمْ: بسیار آنها را کشتید- برآنها غلبه کردید - آنان را از قدرت و توان انداختید (کلمه اثخان به معنای بسیار کشتن ، و غلبه و قهر بر دشمن است . کلمه ثِخَن به معنی غلظت و بی رحمی است و اثخان کسی به معنی بازداشتن و مانع حرکت وجنبش او شدن است مثلاً با کشتن او . د... معنی أَثَرِ: اثر-جای پا معنی أَثَرْنَ: زیر ورو کردند-برپا نمودند معنی أَثَرِی: در پی من معنی أَثْقَالاًَ: بارهای سنگین معنی أَثْقَالَکُمْ: بارهای سنگینتان معنی أَثْقَالَهَا: بارهای سنگینش معنی أَثْقَالَهُمْ: بارهای سنگینشان معنی أَثْقَلَت: آن زن سنگین شد معنی أَثْلٍ: نام گیاهی بی میوه(طرفاء) معنی أَثُمَّ: آیا بعد از معنی أَثْمَرَ: میوه داد معنی أَثِیمٍ: گناه پیشه معنی أَجِئْتَنَا: به سراغ ما آمده ای تکرار در قرآن: ۱(بار) اَیِّم(با تشدید) زن بی شوهر جمع آن در قرآن اَیامی است گاهی به مرو مجرد نیز اَیِّم گویند (مفردات) در قاموس گوید: اَیِّم زنی بی شوهر است خواه دوشیزه باشد یا شوهر رفته و نیز مردی که زن ندارد. آیه زنان بی شوهر و مردان بی زن هر دو مرادند، یعنی زنان بی شوهر و مردان مجرّد را جفت دهید.