الذ

لغت نامه دهخدا

الذ. [ اَ ل َذذ ] ( ع ن تف ) لذیذتر و بامزه تر. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). خوشمزه تر. خوش طعم تر.خوشتر. خوش خوراک تر. بمزه تر. خوشخوارتر: و بدارابجردسمک... و هو من الذالسموک. ( صور الاقالیم اصطخری ).
- امثال :
الذ من الغنیمة الباردة ؛ لذیذتر از غنیمت بارده یعنی آنچه در بدست آوردنش انسان رنجی نکشیده باشد.
الذ من المُنی ؛ یعنی لذیذتر از آرزوها. رجوع به امثال و حکم شود.
الذ. [ اَل ْ ل َ ] ( ع اِ موصول ) رجوع به اَللَّذ و اَلّذی شود.
الذ. [ اِل ِ ] ( اِخ ) شهری در پلوپونز ( شبه جزیره ای در جنوب یونان ). ( تاریخ الحکماء قفطی ). رجوع به اِلید شود.

فرهنگ عمید

۱. لذیذتر، خوشمزه تر.
۲. لذیذترین، خوشمزه ترین.

فرهنگ فارسی

( صفت ) خوشمزه تر لذیزتر .
شهری در پلوپونز
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال میلادی فال میلادی فال حافظ فال حافظ فال تک نیت فال تک نیت