اریق

لغت نامه دهخدا

اریق. [ اُ رَ ] ( ع ص مصغر ) مصغرِ اَوْرَق. اشتُرک خاکسترگون. وُرَیق : جأنا باُم الرﱡبیق علی اریق ؛ آورد بما بلای عظیم بر اریق ( از قول شخصی که غولی را بر شتر اورق دید ). ( منتهی الارب ).
اریق. [ اِ ] ( اِخ ) رجوع به اریک شود.
اریق. [ اُ رَ ] ( اِخ ) موضعی است. ( منتهی الارب ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم