دانشنامه اسلامی
بحث ادوار تاریخی دارای دو عنصر است:اول نگاه عقلانی به تاریخ؛ به این معنا که تاریخ دارای معنای واقعی بوده و یک مجموعۀ به هم پیوسته و مرتبط با هم است.عنصر دوم نگاه مورخ به تاریخ (تاریخ نگری) و فضایی که مورخ در آن حضور دارد، می باشد با توجه به این دو عنصر است که می توان به خوبی نظراتی را که دربارۀ مسیر تاریخی وجود دارد، مورد توجه قرار داد.بر این اساس در یک دسته بندی کلی، گروه اول را کسانی تشکیل می دهند که در مجموع برای تاریخ مفهوم خاصی قائل نیستند؛ در نتیجه سیری را برای آن در نظر نمی گیرند.آن چه در قدیم به عنوان تاریخ می شناختند، عبارت بود از شرح مبارزات روزانۀ شهرها و امپراطوری ها. یکی پیروز می شد، دیگری سقوط می کرد، ولی هیچ مرحلۀ تازه ای که مفهوم تاریخی داشته باشد، پدید نمی آمد.بدین سان تاریخی که آن ها می شناختند هیچ جهتی نداشت.این عقیده چندان بی طرفدار نماند و «حتی تا قرن ۱۹ عدۀ زیادی فکر می کردند که اصولاً تاریخ یک سلسله وقایع بی ربط پراکنده یا حوادثی است که از آن هیچ گونه استنباط خاصی نمی شود کرد.»
نظریه گروه دوم
در مقابل گروهی بودند که با وجود اختلافات فراوان، در این معنا که تاریخ دارای حکمت و در نتیجه حرکت است، وحدت نظر داشتند. گروهی این حرکت را به شکل خط مستقیمی در نظر گرفتند که جامعۀ بشری در آن در حال حرکت است. این حرکت خطی، به دو شکل قهقرایی و تکاملی قابل تقسیم است.سابقۀ تفکر «حرکت خطی قهقرایی» به دوران قرون وسطی باز می گردد. «در این تاریخ انسان ابتدا از بهشت به زمین هبوط می کند بعد به معصیت بیشتری آلوده می گردد و پس از طی زمان مقدر تاریخ را به پایان خود می رساند.» در این نگاه، ارادۀ انسانی نادیده گرفته شده و مشیت الهی که برگرفته از فضای حاکمیت کلیسا بود، پر رنگ شده، همواره یادآور سقوط انسان از عصر طلایی پهلوانان به قرون وسطی بود. بر این اساس تاریخ، حرکت روبه جلو و تکاملی نخواهد داشت و همواره نگاهش به عقب خواهد بود. هر چند برخی جریان ها، بازگشت انسان به خلد برین را نهایت حرکت تاریخ می دانستند؛ اما، این وعده ای خارج از جهان مادی بود.
فکر ترقی
فکر ترقی یعنی ترقی مداوم و بی حد و حصر در صعود مستقیم از یک وضعیت پست تر به سوی وضعیتی عالی تر، تا قرن هفده برای انسان ناشناخته بود و فقط با طلیعۀ انسانی بود که سرانجام جهان قرون وسطی متلاطم شد و عصر جدید آغاز گشت. نخستین شکل اعتقاد به ترقی از پیدایش علوم جدید سرچشمه گرفت.اعتقاد به ترقی متضمن این فرض است که در تاریخ بشر یک الگوی دگرگونی وجود دارد، که این الگو متشکل از تغییراتی است که به طور اجتناب ناپذیر و تنها در یک جهت کلی صورت می پذیرد و این جهت به طرف مطلوب تر شدن اوضاع و احوال نسبت به وضعیت قبلی است؛ امّا، در مورد نوع پیشرفت، عده ای پیشرفت بشر در علوم و یا در جریان تکامل علمی، عده ای در توسعه و پیشرفت تکنیک و در فنون، و برخی دیگر در تسلط بر طبیعت و استفاده هر چه بیشتر از طبیعت می دانند؛ ولی مرکز همۀ این ها آن است که بشر در آینده بر همه چیز مسلط شود. در مجموع این گروه معتقدند که مسیر تاریخ، درست بوده و رو به پیشرفت است.علاوه بر کسانی که یک مسیر خطی برای تاریخ در نظر گرفته بودند، عده ای از فلاسفه و مورخان، یک مسیر دوری برای تاریخ ترسیم کردند."این گروه در مسیر تاریخ به جای پیشرفت دائمی، تئوری سقوط یا تئوری انحطاط و انحلال تمدن های انسانی را عنوان می کنند. بر اساس نظریه ادواری تاریخ، بشر دوره های مختلفی را می پیماید که از کودکی شروع می شود و به پیری و مرگ ختم می گردد. در این نظریه، تاریخ از یک نقطه شروع شده و به همان باز می گردد؛ مانند تناسخ که انسان ها می میرند و دوباره پس از مرگ متولد می شوند. در نتیجه در این نظریه ترقی و پیشرفت جایگاهی ندارد. اشنپگر یکی از هوداران این نظریه بوده و مرگ را برای جامعه امری طبیعی می داند.در نهایت نوع دیگری از حرکت تاریخی، حرکت مارپیچی است که در آن جوامع انسانی از پشت سر گذاشتن مراحل نهایی، به مرحلۀ اول رجعت می کنند.
نظریه ویکو
...