لغت نامه دهخدا
صاحب مرآت البلدان ( ذیل الموت ) آرد: الموت در قله کوهی است که گودیها در حوالی آن است که نصب منجنیق بر آنها ممکن نیست و تیر هیچ تیراندازی نیز بدانجا نمیرسد. معروف است که یکی ازسلاطین دیالمه عقابی را برای شکار رها کرده و خود اورا تعاقب نمود تا به این محل رسیده ، از مشاهده وضعاین موضع دانست که حصانت آن بدرجه کمال است قلعه ای آنجا بنا کرد و او را اله موت نامید، ترجمه این لفظبلغت دیلم تعلیم عقاب است.. - انتهی.
آقای پورداود در «فرهنگ ایران باستان » آرند: حمزه اصفهانی در کتاب التنبیه علی حدوث التصحیف ( نسخه خطی ) و المیدانی در کتاب السامی فی الاسامی ، عقاب را به «آله » گردانیده اند و همچنین ابوریحان در التفهیم ، و حکیم مؤمن در تحفةالمؤمنین مینویسد «عقاب را به فارسی الوه و به ترکی قراقوش گویند». در فرهنگ جهانگیری آمده : «له با اول مضموم مرغی باشد ذی مخلب که بر کوههای بلند آشیانه کند و بغایت قوی و بزرگ بود، و آن را آله نیز خوانند وعقاب گویند». در همه ٔفرهنگها آله بمعنی عقاب یاد گردیده ، از آنهاست فرهنگ رشیدی ، و در همه جا نوشته شده است که الموت دژ معروف حسن صباح در نزدیکی قزوین لفظاً بمعنی آشیانه عقاب است.... ابن الاثیر در کامل التواریخ مینویسد: آلموت در مرز دیلم است ، آلوه عقاب است ، جزء دوم این نام که آموت باشد به لهجه دیلمی بمعنی آموزش است. همچنین زکریابن محمد قزوینی ( متوفی به سال 682 هَ. ق. ) درکتاب خود عجایب المخلوقات و غرایب الموجودات و در آثارالبلاد میگوید: آلموت در ناحیه رودبار میان قزوین و دریای خزر است و بگفته وی نیز آلوه در فارس بمعنی عقاب و آموت بمعنی آموزش است این کوه چنین نامیده شده برای اینکه عقابی پادشاهی را در شکار به این کوه که به سرزمینهای پیرامون خود مسلط است متوجه ساخت. پادشاه از پی عقاب بر آن کوه برآمد چون آنجا را پایگاه فراخ و باشکوه دید، دژی ساخت و الموت خواند زیرا عقاب او را آموخته بود. حمداﷲ مستوفی در تاریخ گزیده و در نزهةالقلوب مینویسد: