احراب

لغت نامه دهخدا

احراب. [ اِ ] ( ع مص ) احراب نخل ؛ شکوفه آوردن خرمابن. || احراب کسی ؛ دلالت کردن او را بر تاراج مال دشمن. دلالت کردن بر غنیمت. ( زوزنی ) ( تاج المصادر ). || احراب حرب ؛ برانگیختن جنگ را.

فرهنگ فارسی

احراب حرب برانگیختن جنگ را
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال احساس فال احساس فال نخود فال نخود فال انگلیسی فال انگلیسی