بارای

لغت نامه دهخدا

بارای. [ کذا ] ( اِ ) جانوریست که از آتش خیزد . ( فرهنگ اسدی چ اقبال ص 529 ) ( حاشیه فرهنگ اسدی خطی نخجوانی ).
بارای. ( ص مرکب ) در اصل : بارأی. دانشمند. خردمند. صاحب رای نیکو :
دلارای و بارای و با ناز و شرم
سخن گفتن خوب و آوای نرم.فردوسی.بشاه جهان گفت بوزرجمهر
که ای شاه باداد و با رای و مهر.فردوسی.شکیبا و باهوش و رای و خرد
هزبر ژیان را بدام آورد.فردوسی.سام نریمان را پرسیدندکه... آرایش جنگ چیست ، جواب داد که فرّ ارجمند شاه و دانش سپهبد بارای و مبارز هنری. ( نوروزنامه ).
نخواهم شدن زو جهانگیرتر
نه زو نیز با رای و تدبیرتر.نظامی.رجوع به «با» شود.

فرهنگ فارسی

جانوری است از آتش خیزد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نخود فال نخود فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال چوب فال چوب فال امروز فال امروز