اکتفا. [ اِ ت ِ ] ( از ع ، اِمص ) بسنده کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( یادداشت مؤلف ). بس کردن به. بسندگی. ( از یادداشت مؤلف ) : چه گر خانه او را بدین سان چنین و یاخود مر او را به طبع اکتفاست.ناصرخسرو.و رجوع به اکتفاء شود. || بس. || خشنودی. ( ناظم الاطباء ). || نزد علمای معانی نوعی از انواع حذف است و آن عبارتست از اینکه مقام اقتضای آن کند که از هر دو چیز ملازم و مربوط بهم برای رعایت نکته یکی را ذکر نکنند و این عمل غالباً در موارد ارتباط عطفی انجام پذیرد. کقوله تعالی : و سرابیل تقیکم الحر. ( قرآن 81/16 )؛ ای و البرد. و اختصاص لفظ حر برای آن است که بلاد عرب گرمسیر است و خود را از گرما محفوظ داشتن در آن بلاد اهم لوازم زندگانی است ، و مانند: بیدک الخیر. ( قرآن 26/3 )؛ ای والشر. و اختصاص لفظ خیر برای آن است که بندگان خدای را خیر آرزو و مطلوبست. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).
فرهنگ عمید
۱. کفایت کردن. ۲. بس دانستن. ۳. (ادبی ) در بدیع، آن است که شاعر یک کلمه یا جمله را از آخر شعر حذف کند به طوری که به قرینۀ معنوی و دلالت کلمات پیشین، معنی کلام استنباط شود، چنان که در این شعر: ای بر دل هرکس ز تو آزار دگر / بر خاطر هر کسی ز تو بار دگر رفتی به سفر عظیم نیکو کردی / آن روز مبادا که تو یک بار دگر (عبید زاکانی ). مراد شاعر آن است که مبادا یک بار دیگر از سفر برگردی.
فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) بسنده کردن بس کردن بس دانستن بس شدن کفایت کردن . ۲ -( اسم ) بسندگی . بسنده کردن . بس کردن به بسندگی
دانشنامه آزاد فارسی
اِکتِفا (در لغت به معنی بسنده کردن) اصطلاحی در بدیع. حذف کلمه یا جمله ای از کلام به قرینۀ معنوی است: ای صبا، سوختگان بر سر ره منتظرند/گر از آن یار سفرکرده پیامی داری (حافظ)؛ که کلمۀ «بگوی» یا «بیاور»، به قرینۀ معنوی، حذف شده است.