اوماج

لغت نامه دهخدا

اوماج. ( ترکی ، اِ ) اماج. ( شرفنامه منیری ). خمیرهای خرد به اندازه ماشی یا عدسی که از آن آش اماج کنند. ( یادداشت مؤلف ). آرد هاله. ( صراح ). سخینه. ( صراح ). نوعی از آش آرد باشد و باسقاط ثانی ( اماج ) هم آمده است. ( ناظم الاطباء )( برهان ). و آنرا در بعضی بلاد سلطان سنجری گویند غالباً مخترعه سلطان سنجر است. ( آنندراج ) :
گاه در کاچی شدم گه در اوماج
ساعتی در کاک روزی در کماج.بسحاق اطعمه.|| آماج. ( آنندراج ).

فرهنگ عمید

= اماج

فرهنگ فارسی

( اسم ) قسمی آش که با آرد گندم سازند .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم