ام واحد

لغت نامه دهخدا

ام واحد. [ اُم ْ م ِ ح ِ ] ( ع اِ مرکب ) زنی که یک فرزند داشته باشد. ( از المرصع ) :
فما وحدت و جدی بها ام واحد
من القوم شمطاء القذال عقیم.ساعدةبن جویه هذلی ( از المرصع ).|| گودالی که آدمی را در آن دفن می کنند. قبر. ( از المرصع ).

فرهنگ فارسی

زنی که یک فرزند داشته باشد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال نخود فال نخود استخاره کن استخاره کن فال درخت فال درخت