افروخته شدن

لغت نامه دهخدا

افروخته شدن. [ اَ ت َ / ت ِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) روشن شدن. شعله ور گردیدن. شاد شدن. گلگون گردیدن. وقدة. توهج. وقد. توقد. وقود. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ). سخت بخشم شدن. اضطرام. تضرم.( یادداشت دهخدا ). رجوع به افروختن و افروخته شود.
- افروخته شدن آتش ؛ شعله ور شدن و مشتعل گردیدن آن. تلهب. التهاب. ( منتهی الارب ). وهج. وقود. ثقوب. ثقابه. ( تاج المصادر بیهقی ). رجوع به افروخته و افروختن شود.

فرهنگ فارسی

روشن شدن شعله ور گردیدن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اعداد فال اعداد فال تاروت فال تاروت فال نخود فال نخود فال رابطه فال رابطه